لیوان پر

لیوان پر

در زمینه سینما تخصصی ندارم و فقط در جایگاه یک تماشاچی که برایم فیلم ساخته می شود نظر میدهم
لیوان پر

لیوان پر

در زمینه سینما تخصصی ندارم و فقط در جایگاه یک تماشاچی که برایم فیلم ساخته می شود نظر میدهم

فیلم حوض نقاشی

حوض نقاشی و رسوایی را در سینما دیدم اما یادم رفته بود بیام و نظرم را در موردشون بگم .با توزیعش در سینمای خانگی و آمدنش در سوپر مارکتها دیدم هنوز وقت هست نظرم را در موردش بدهم و هنوز فیلم رو پرده حساب میشه


فیلم نشان میداد چگونه فطرت پاک انسان صمیمیت و محبت را برای او به ارمغان می آورد. نگاه کودکانه شخصیت های فیلم به خوبی توانست این حس را ایجاد کند و عاشقانه زندگی کردن را به مخاطب می آموخت. و چگونه می شود راحتتر به زندگی نگاه کرد.
عشق بین یک زن و مرد وجود دارد و تلاشی که برای حفظ کانون خانواده می کنند را بدون هیچ مفهوم اروتیک و جنسی بیان نمود. (فیلمی بود که میشد با بچه ها به تماشای آن نشست)

مفهوم سازگار بودن در یک زندگی مشترک را با پخت غذای تکراری مریم و عدم شکایت رضا به تصویر کشیده بود.

نسل جدید(فرزندان) همیشه نسل قبل خود را در برخی امور به غلط ناتوان تصور می کنند تا جایی که کارشان به فرار از خانه می کشد و با انتخاب پدر و مادری که کم توان ذهنی هستند بگونه ای توانست این مفهوم را برساند(تفاوت و تعارض بین نسلها).
  در پایان فیلم کبوتران سفیدی که بر روی پشت بام این خانه بودند در مقایسه با دیگر پشت بام هایی که دیش های ماهواره فرسوده روی آنها بود جالب بود گویی خانه های دیگر جغد شومی بر پشت بامهایشان نشسته است.
  چگونه رضا برای کسب درآمد برای امرار معاش خانواده هر کاری انجام می داد. ولی همسر ناظم یکسال بود به خاطر شخصیت اجتماعی و تحصیلاتی که داشت تن به هر کاری نمی داد و دچار بیماری روحی شده بود.

  اشاره به انتخاب و نام سهیل این مفهوم را می رساند که کودکان در خانواده مانند ستاره سهیل هستند و باید دیده شوند.
  کشور نیز مانند یک خانواده است که می تواند در برخی موارد ناتوانی هایی داشته باشد و افراد جامعه مانند فرزندان این خانواده هستند که گاهی می بینیم به خاطر این ناتوانی ها از کشور خارج می شوند و دلتنگی های سهیل همان دلتنگی کسانی است که خارج از مرزها دلشان برای خانه تنگ می شود.
   داستان فیلم کند پیش می رفت طوری که گاهی آدم را خسته می کرد.
  همه مردها در فیلم به نوعی نقش منفی بودند، از همکار رضا گرفته که داروها را در جیبش می دزدید و یا صاحب کاری که آنها را اخراج کرد تا همسر بیکار خانم ناظم و خود رضا که دست روی سهیل بلند کرد. و در پایان هم این زنها هستند که با درایت و سیاست پادرمیانی می کنند تا پایان خوب فیلم رخ دهد.


راستی شاید انتخاب نام فیلم "حوض نقاشی" ادای دینی باشد به سرود "کنجشگک اشی مشی" فرهاد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد